۱۸ مهر ۱۴۰۲

گریه شوق

اری نازنین من نیز با آوازت گریه خواهم كرد و عروسك هایم را.به خاك تیره سکوت خواهم سپرد و بر مزارشان..گلهای اطلسی خواهم كاشت.برایشان اواز خواهم […]
۱۸ مهر ۱۴۰۲

روسپی روح

من روسپی هایی دیده ام که بدن خود را می فروختند…. بسیار گران تر از ما که روحمان را می فروشیم به هیچ!! باورمان را می […]
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

فریاد می کشی ..که هنوز زنده ام

ازخود که می گریزی، میان آب وآتش غلت می زنی وهراتفاقی می تواند بیافتد ناگاه: کبوتری برشانه ات می نشیند،کبوتر ارزوها شاعرمی شوی .. بغض می […]
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

مرد غریبه

زن , نشسته بود لبه تخت.. شکسته و بیروح….دعا دعا میکرد مردغریبه  زودتر برود مرد غریبه لباس هایش را پوشید پول را روی میز گذاشت بوسه […]
۲۸ فروردین ۱۴۰۰

ما سالهاست سقوط کرده ایم نه هبوط

۸ اسفند ۱۳۹۹

سحر نزدیک است

از من پرسید برای خدا بگو چه شد که شاخه های درخت بلوط خشکیدند ؟ دریا ها سنگ شدند کوه ها فروریختند پرندگان خاموش ..گلها پژمرده […]
۱۸ دی ۱۳۹۹

احترام زن در دوره باستان ایران

کوروش بزرگ به قدری دخترش آتوسا یا اریتاستون را دوست داشت که اهورامزداه بزرگ اورا به درجه بالای در جهان آن دوره رساند. آتوسا ، دختر […]
۱۱ دی ۱۳۹۹

غریبه شب

میانِ لباسهایِ آویزان ,روی بندِ رخت چشمهایِ زنی پیداست که تمام زنانگیش درچمدان عروسیش جا ماند و بی هیچ بوسه ای خسته از تن سپردن هایِ […]
۱۱ دی ۱۳۹۹

من زنم

مرا در سیاهی مپوشان …. سیاه رنگ دلتنگی ست …رنگ ماتم است … سیاه رنگ عزاست … رنگ غم است …. مرا در آن مپیچان …. […]