تنهایم وغمگین..چون شما چون او وچون همه سردم است واز درون دارم یخ میزنم…. نه …سالهاست یخ زده ام .سالهاست چشمان شیشه ایم را به فضا میدوزم به دور ..به نزدیک ..وبه نقطه ای در دیوار […]
تمام قاصدک ها، بوی تو را می دهند می دانم آمدنت نزدیک است ایستگاه قطار را گل پوش کرده ام راستی ساعت چند می رسی؟ به ابرها بگویم همان موقع ببارند.. بوسیدنت زیر باران طعمِ شیرینِ […]
دستت را به من بده و پوست لطیف وسپید ساعد و بازویت را تا با هم از رود عشق بگذریم، گم شویم در جنگل پلکهای درخشان از مهر و برانیم در دریای بیکران دوستت دارم من […]
زن زن طراوت زندگییست زن جنس عجیبی ست چشم هایش را که می بندی ؛ دید دلش بیشتر میشود !دلش را که می شکنی ؛ باران لطافت..از چشم هایش سرازیر،میشه انگاردرست شده تا روی عشق […]
دستت را به من بده و پوست لطیف وسپید ساعد و بازویت را تا با هم از رود عشق بگذریم، گم شویم در جنگل پلکهای درخشان از مهر و برانیم در دریای بیکران دوستت دارم من […]
دوست نازنین من من بر این باورم که هنوز هم یک دیدار ساده می تواند سر آغاز پرسه ای غریب در کوچه باغ باران باشد هنوز هم میتوان بوی مهربانی را که مسافرت کرده در خیابانهای […]
ای دوست ، چرا تنهایم ؟ باید عاشق شد و رفت باید عاشق شد و ماند باید عاشق شد و خواند عشق نوزاد نپرسیدۀ مهر است و وفا ؟ یا که محصول ندانسته اندوه و جفا […]
تنها بیا می بینی من تنهایم ومنتظر همراهت بیاورابرها را باران را وعشق را کویرتشنه است نه پرنده حوصله پروازدارد و نه شترها نای دویدن در انتهای سراب مارها می خزند بر اندام مرگ مرگ دوری […]
از من مگریز مهربان که دریا دریا تنهایم.. وساحل ساحل در پی تو می گردم .. در دریای محبت به جستجوی دری شاهوار چون تو بودم پس اینک که یافتم • بکنارم بنشین ومرا به شط […]