۲ دی ۱۳۹۳

دمی دیگر با فریدون مشیری

من نمي دانم _ و همين درد مرا سخت مي آزارد _ كه چرا انسان..اين دانا اين پيغمبر در تكاپوهايش _ چيزي از معجزه آن سوتر _ ره نبرده ست به اعجاز «محبت» چه دليلي […]
۲۵ شهریور ۱۳۹۳

شب

شب آنچنان زلال که میشد ستاره چید (در زلال شب) دستم به هر ستاره که می خواست می رسیدنه از فراز بام که از پای بوته هامی شد ترا در اینه هرستاره دیددر بی کران […]
۲۵ شهریور ۱۳۹۳

همواره تویی

شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهیآوای تو می خواندم از لابتناهیآوای تو می آردم از شوق به پروازشب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهیامواج نوای تو به من […]
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۳

دمی دیگر با فریدومن مشیری

عشق، هر جا رو كند آنجا خوش است.گر به دريا افكند دريا خوش است.گر بسوزاند در آتش، دلكش است.اي خوشا آن دل، كه در اين آتش است.تا ببيني عشق را……. آيينه‌وارآتشي از جان خاموشت برآر!هر […]
۲۰ دی ۱۳۹۲

مست می هر شبه

با آن‌كه در میكده را باز ببستند با آن‌كه سبوی می ما را بشكستند با آن‌كه گرفتند ز لب توبه و پیمانه ز دستم با محتسب شهر بگوئید كه هشدار هشدار كه من مست می […]
۲۷ آبان ۱۳۹۲

پیام ظفر

چه زيباست كه چون صبح، پيام ظفر آريمگل سرخ، گل نور، ز باغ سحر آريم.چه زيباست، چو خورشيد، درافشان و درخشانزآفاق پر از نور، جهان را خبر آريم .همانگونه كه خورشيد، بر اورنگ زر آيد،خرد […]
۲۱ مرداد ۱۳۹۲

برگ

من يقين دارم كه برگ ،كاين چنين خود را رها كردست در آغوش باد ،فارغ است از ياد مرگ !آدمي هم مثل برگ ، مي تواند زيست بي تشويش مرگ ،گر ندارد همچو او آغوش […]