مشت ميکوبم بر در پنجه ميسايم بر پنجرهها من دچار خفقانم، خفقان! من به تنگ آمدهام، از همه چيز بگذاريد هواري بزنم، -آآآآآآي! با شما هستم! اين درها را باز کنيد! من به دنبال فضايي […]
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر، غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر. زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده، زمین، هنوز همین سخت جان لال شده، جهان هنوز همان دست بسته تقدیر! هنوز، نفرین می […]
من دچار خفقانمخفقان…من به تنگ آمده ام از همه چیزبگذارید هواری بزنم ، آیآی با شما هستم این درها را باز کنیدمن به دنبال فضائی می گردملب بامی …سر کوهی… دل صحرائی …که در آنجا […]
بیا ز سنگ بپرسیم! درون آینه ها در پی چه می گردی؟ بیا ز سنگ بپرسیم که از حکایت فرجام ما چه می داند بیا ز سنگ بپرسیم زانکه غیر از سنگ کسی حکایت فرجام […]
بگذار که بر شاخه ي اين صبح دلاويزبنشينم و از عشق سرودي بسرايم آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبالپرگيرم ازاين بام و به سوي تو بيايمخورشيد از آن دور از آن قله ي پربرفآغوش […]
غم دنیا نخواهد یافت پایانخوشا در بر رخ شادی گشایانخوشادل های خوش، جان های خرسندخوشا نیروی هستی زای لبخند خوشا لبخند شادی آفرینانکه شادی روید از لبخند ایناننمی دانی -دریغا- چیست شادیکه می گویی: به […]
ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرانرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا گفت:« خاموش درین جا چه نشستی؟» گفتم:بوی « محبوبه شب » می برَد از هوش مرا بوی محبوبه شب، بوی […]
عاشقم….. اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟کوچه کجا ؟پنجره ی باز کجا ؟من کجا ؟عشق کجا؟طاقتِ آغاز کجا ؟تو […]
چرا از مرگ مي ترسيد ؟چرا زين خواب جان آرام شيرين روي گردانيد ؟چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد ؟– مپنداريد بوم نااميدي باز ،به بام خاطر من مي كند پرواز ،مپنداريد جام […]
جام دريا از شراب بوسه خورشيد لبريز استجنگل شب تا سحر تن شسته در بارانخيال انگيز !ما ، به قدر جام چشمان خود ، از افسون اين خمخانه سر مستيمدر من اين احساس :مهر مي […]