۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷

مشت مي‌کوبم بر در

مشت مي‌کوبم بر در پنجه مي‌سايم بر پنجره‌ها من دچار خفقانم، خفقان! من به تنگ آمده‌ام، از همه چيز بگذاريد هواري بزنم، -آآآآآآي! با شما هستم! اين درها را باز کنيد! من به دنبال فضايي […]
۲۰ دی ۱۳۹۶

از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر.

رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر، غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر. زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده، زمین، هنوز همین سخت جان لال شده، جهان هنوز همان دست بسته تقدیر! هنوز، نفرین می […]
۲۷ مرداد ۱۳۹۶

من دچار خفقانم

من دچار خفقانمخفقان…من به تنگ آمده ام از همه چیزبگذارید هواری بزنم ، آیآی با شما هستم این درها را باز کنیدمن به دنبال فضائی می گردملب بامی …سر کوهی… دل صحرائی …که در آنجا […]
۵ اردیبهشت ۱۳۹۶

بیا ز سنگ بپرسیم!

بیا ز سنگ بپرسیم! درون آینه ها در پی چه می گردی؟ بیا ز سنگ بپرسیم که از حکایت فرجام ما چه می داند بیا ز سنگ بپرسیم زانکه غیر از سنگ کسی حکایت فرجام […]
۱۳ خرداد ۱۳۹۵

پرواز باخورشيد

بگذار که بر شاخه ي اين صبح دلاويزبنشينم و از عشق سرودي بسرايم آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبالپرگيرم ازاين بام و به سوي تو بيايمخورشيد از آن دور از آن قله ي پربرفآغوش […]
۲۶ مرداد ۱۳۹۴

غم دنیا نخواهد یافت پایان

غم دنیا نخواهد یافت پایانخوشا در بر رخ شادی گشایانخوشادل های خوش، جان های خرسندخوشا نیروی هستی زای لبخند خوشا لبخند شادی آفرینانکه شادی روید از لبخند ایناننمی دانی -دریغا- چیست شادیکه می گویی: به […]
۱۷ مرداد ۱۳۹۴

ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ

ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﻛﻴﻨﻪ ﻧﮕﻴﺮﻳﺪﺩﻝ ﺑﻲ ﻛﻴﻨﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺭﺯﻳﺪﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻬﺮ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﺭﻫﮕﺬﺭﻱ ﺭﺍ ﺑﻔﺸﺎﺭﻳﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﻲﺑﻮﺳﻪ ﻫﻢ ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺍﺳﺖﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﺩﺳﺖ ﭘﺪﺭﺑﻮﺳﻪ ﺑﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﻗﺸﻨﮓ […]
۲۸ تیر ۱۳۹۴

محبوبه شب

ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرانرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا گفت:« خاموش درین جا چه نشستی؟» گفتم:بوی « محبوبه شب » می برَد از هوش مرا بوی محبوبه شب، بوی […]
۲۶ تیر ۱۳۹۴

عاشق..اهل همین کوچه

عاشقم….. اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟کوچه کجا ؟پنجره ی باز کجا ؟من کجا ؟عشق کجا؟طاقتِ آغاز کجا ؟تو […]
۱۴ خرداد ۱۳۹۴

چرا از مرگ مي ترسيد ؟

چرا از مرگ مي ترسيد ؟چرا زين خواب جان آرام شيرين روي گردانيد ؟چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد ؟– مپنداريد بوم نااميدي باز ،به بام خاطر من مي كند پرواز ،مپنداريد جام […]
۲۷ فروردین ۱۳۹۴

جام دريا

جام دريا از شراب بوسه خورشيد لبريز استجنگل شب تا سحر تن شسته در بارانخيال انگيز !ما ، به قدر جام چشمان خود ، از افسون اين خمخانه سر مستيمدر من اين احساس :مهر مي […]
۲۷ فروردین ۱۳۹۴

زمان نمي گذرد

زمان نمي گذرد عمــــر ره نمي سپردصــداي ساعت شماطه بانگ تکرار است نه شنبــه هست ونه جمعـــهنه پار وپيرار استجوان وپير کدام اســــت ؟ زود ودير کدام ؟اگر هنوز جوان مانده اي به آن معناستکه […]