ای خوش آنان که قدم در ره میخانه زدند بوسه دادند لب شاهد و پیمانه زدند به حقارت منگر باده کشان را کاین قوم پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند خون من باد […]
مردان خدا پرده ی پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدندهردست که دادند ازآن دست گرفتند هرنکته که گفتند همان نکته شنیدندیک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدندیک […]
ای ساقی خوش منظر مست میِ نابم کنروی چو مهَت بنمای بیهوش و خرابم کنکیفیت بیداری خون کرد دلم ساقیبرخیز و شرابم ده بنشین و به خوابم کنهر وقت که می خواران پیمانهٔ می نوشنداز […]
كي رفتـه اي ز دل كه تمنــا كنم تــرا …. كي بـوده اي نهفته كـه پيـدا كنم ترا غيبت نكرده اي كه شوم طالب حضور …. پنهـان نگشته اي كه هويـدا كنم ترا با صد […]
گر عــارف حــق بيـني چشم از همه بر هم زن …. چون دل به يكي دادي ، آتش به دو عالم زن هـم چشــم تمـاشــا را بـر روي نكــو بگشــا …. هــم دســت تمنــا را […]
ای ساقی خوش منظر مست میِ نابم کن روی چو مهَت بنمای …..بیهوش و خرابم کن کیفیت بیداری ……..خون کرد دلم ساقی برخیز و شرابم ده ….بنشین و به خوابم کن هر وقت که می […]