دوش آن نامهربان احوال ما پرسيد و رفت صد سخن سر کرد، اما يک سخن نشنيد و رفت هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد روزگاري خاک خورد، آخر به خود پيچيد و […]
عمری است حلقهی در میخانهایم مادر حلقهی تصرف پیمانهایم مااز نورسیدگان خرابات……. نیستیمچون خشت، پا شکستهی میخانهایم مامقصود ما ز خوردن می نیست بی غمیاز تشنگان……. گریهی مستانهایم مادر مشورت اگر چه گشاد جهان ز […]