گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازیگفتم […]
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود من بر این هستم و البته …..چنین خواهدبود چون چنین است پی کار دگر باشم به چند روزی پی دلدار دگر باشم به عندلیب گل […]
دوش پیری ز خرابات برون آمد مستدست در دست جوانان و صراحی در دستگفت عیبم مکن ای خواجه که ترسا به چهئیتوبهی من چو سر زلف چلیپا بشکستهرکه کرد از در میخانه گشادی حاصل چون […]
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیمامید ز هر کس که بریدیم،بریدیمدل نیست کبوتر که چو برخاست نشینداز گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بودحالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیمنام […]
بزن باران بهاران فصل خون است بزن باران که صحرا لاله گون استبزن باران که به چشمان یارانجهان تاریک و دریا واژگون استبزن باران که به چشمان یارانجهان تاریک و دریا واژگون استبزن باران بهاران […]
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بودمن بر این هستم و البته …..چنین خواهدبودچون چنین است پی کار دگر باشم بهچند روزی پی دلدار دگر باشم بهعندلیب گل رخسار دگر باشم بهمرغ […]
شعر بسیار زیبائی از وحشی بافقی شیرین سخن در ابتدای منظومه خسرو شیرین مرا زین گفتگوی …..عشق بنیاد که دارد نسبت از شیرین و فرهاد غرض عشق است و شرح نسبت عشق بیان رنج عشق […]
من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانممن آن نوباوهٔ قدسم که نزل باغ رضوانمچو جام بیخودی نوشم جهانرا جرعه دان سازمچو در میدان عشق آیم فرس برآسمان رانمچراغ روز بنشیند شب ار چون شمع […]
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را می پرستانیم در ده بادهٔ گلفام را زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را احتراز از عشق میکردم ولی […]