۹ تیر ۱۳۹۴

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است تا تو بخاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي… روزي كه آهنگ هر حرف، زندگي‌ست …تا من بخاطر آخرين شعر رنج قافيه نبرم… روزي كه هر لب ترانه‌ايست […]
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴

سرشار از زنانگی

بیشترین عشق جهان را به سوی تو می آورماز معبر فریادها و حماسه هاچرا که هیچ چیز در کنار م… از تو عظیم تر نبوده استکه قلبتچون پروانه ییظریف و کوچک و عاشق است. ای […]
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴

کیستی

کیستی که مناینگونه به اعتمادنام خود رابا تو می‌گویم…کلید خانه‌ام رادر دستت می‌گذارمنان شادی‌هایم را با تو قسمت می‌کنمبه کنارت می‌نشینمو بر زانوی تواینچنین آرامبه خواب می‌روم؟ کیستی که مناینگونه به جد در دیار رویاهای […]
۱۷ فروردین ۱۳۹۴

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است

روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است تا تو بخاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي… روزي كه آهنگ هر حرف، زندگي‌ست …تا من بخاطر آخرين شعر رنج قافيه نبرم… روزي كه هر لب ترانه‌ايست […]
۲۹ بهمن ۱۳۹۳

آهای !یاران ناشناخته ام

یاران ناشناخته امچون اختران سوختهچندان به خاک تیره فرو ریختند سردکه گفتیدیگر ، زمین ، همیشه شبی بی ستاره ماندآنگاه ، من که بودمجغد سکوت لانه تاریک درد خویش ،چنگ زهم گسیخته ی زه را […]
۲۲ بهمن ۱۳۹۳

یاران ناشناخته ام

یاران ناشناخته امچون اختران سوختهچندان به خاک تیره فرو ریختند سردکه گفتیدیگر ، زمین ، همیشه شبی بی ستاره ماندآنگاه ، من که بودمجغد سکوت لانه تاریک درد خویش ،چنگ زهم گسیخته ی زه رایک […]
۲۱ بهمن ۱۳۹۳

در فراسوی مرزها

در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می دارم . آینه ها وشب پره های مشتاق را به من بده روشنی وشراب را آسمان بلند وکمان گشاده پل پرنده و قوس و قزح را به […]
۲۱ بهمن ۱۳۹۳

عاشق ترينِ زندگان

قصه نيستم كه بگويي نغمه نيستم كه بخواني صدا نيستم كه بشنوي يا چيزي چنان كه ببيني يا چيزي چنان كه بدانی من درد مشتركم مرا فرياد كن درخت با جنگل سخن مي گويد علف […]
۲۵ شهریور ۱۳۹۳

در

باید ایستاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان به انتظار توست و اگـــــــــــر بی گـــــاه به در کوفتـــنت پاسخی نمی آید کوتــــــــــــاه است در […]
۲۵ شهریور ۱۳۹۳

کلید.. از احمد شاملو

رفتم فرو به فکر و فتاد از کفم سبوجوشید در دلم هوسی نغز:«ــ ای خدا!«یارم شود به صورت، آیینه‌یی که من«رخساره‌ی رفیقان بشناسم اندر او!»بردم سخن به چله‌نشینانِ کوهِ دور.گفتند تا بیفکنم ــ از نیَّتی […]
۲۵ شهریور ۱۳۹۳

شعری از احمد شاملو

عشقخاطره‌یی‌ست به انتظارِ حدوث و تجدد نشسته،چرا که آنان اکنون هر دو خفته‌اند:در این سویِ بسترمردی وزنیدر آن‌سوی.تُندبادی بر درگاه وتُندباری بر بام.مردی و زنی خفته.و در انتظارِ تکرار و حدوثعشقیخسته
۲۰ شهریور ۱۳۹۳

دمی دیگر با احمد شاملو

عاشقان سرشکسته گذشتند، شرم‌سار ِ ترانه‌های بی‌هنگام ِ خویش. و کوچه‌ها ……بی‌زمزمه ماند و صدای پا. سربازان شکسته گذشتند، خسته..بر اسبان ِ تشریح، و لَتّه‌های بی‌رنگ ِ غروری نگون‌سار بر نیزه‌های‌شان. تو را چه سودفخر […]