اهو وشیر
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۴
گریه مستانه
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴

قدیمی ها

می خواهم مثل قدیمی ها خوشبخت باشیم
یک خوشبختی ساده ی دوست داشتنی
یک ایوان و عصرهای جمعه

11258146_890682277657817_7732137045633048926_n
تکیه دادن به یک صندلی
و زیر لب زمزمه کردن یک شعر
شنیدن صدای بازی بچه ها

bazi3

صدا کردن نام تو
جانم شنیدن های تو …
و هزاران حرف نگفته را
با یک نگاه با یک سکوت ،گفتن

می خواهم تمام قانون های
این زندگی های امروزه را
دور بی اندازم از نو
قدیمی شوم

و به مادربزرگ پیرم بگویم:

پیران پرویز (7)

راست می گفتی جان دل
قدیمتر ها
“تعهــــد” حرمت داشت و
“عشـــق” عشق بود … !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *