پنداري امشب از قديسانم
۱۷ آذر ۱۳۹۶
دل از اميد، خم از مي، لب از ترانه تهيست
۱۹ آذر ۱۳۹۶

فضای خالی از آيينه وبهار

من از فضای خالی از آيينه و بهار
از اندرون کلبه ی تاريک…
از شهر بی درخت ..پر از دود وصدا
از شهر تنهائی وغم عزا
از میان مردم گمشده در جهل

12301585_882537121842473_4448263831748521495_n


بی شادی و سرور..تاریک وبی نور
از پشت میله ها ..از میان نگاه های شیشه ای ..
واز بازار های پر از عشق فروشان و تهی از عاشقی
فرياد می کشم. داد میزنم اهای مردم ..اهای جماعت
من زنده ام ..ادمم ..انسانم ..اهای من
میخواهم زنده بمانم ..
زندگی کنم .گلها را رو سرم بریزم
می خواهم بخندم ..
برقصم اواز بخوانم ..
ساز بزنم
شعر وترانه وغزل بگویم
بوسه دهم ..بوسه بستانم
می خواهم عشق بورزم ودر ازادی نفس بکشم
اری می خواهم زندگی کنم ..زنده باشم ..من یک انسانم  ای …
ولی..انگار در جهنم هوا نیست !!!!!!وجائی که هوا نیست
صدای من به کسی نمی رسد ..
پس ساکت می شوم ودر خود می شکنم
دریغ از یک اه برای شب زدگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *