اگر دیوارها وآهنها نبودند,
من هر روز پیراهنت را ستاره باران می کردم
و به ماهی ها می گفتم شادابی خود را به تو هدیه کنند
؟اگر پرچینها وپرده ها نبودند, من تا قیامت در کنارت می ماندم
و با سنبله ها برایت دعا می کردم. وبرایت عطر یاس با شاخه زیتون می اوردم
واگر بندها ..میله ها وزندانها نبودند .
من دست در دست تو ازادانه به همه جا سفر می کردم
به سرزمین ازادی ..عشق وبوسه
بدیار مهربانی ..شعر وترانه …رقص غزل وبهانه
به اسمانی که خدای مهربان .. با لبخندی
من وتو را پذیرا باشد
حالا که همه هست ..دیوار زندان ..قفس واسارت
واز لبخند خدا نیز خبری نیست
دریغ